ملخص الجهاز:
"پیرمرد جد و آبائته، کوچک و بزرگته اصلا مگر شما کار و زندگی ندارین،که یکهو همهء بچهها میزدن زیر خنده،آن وقت بود که یکی از بچهها واسطه میشد و میگفت سید حالا ما یه حرفی زدیم مگه آسمون به زمین اومده که اینقدر داد و هوار راه انداختی.
بههرحال هرگونه مأموریتی که به سید محول میشد به نحو احسن انجام میداد،یک لحظه بیکار نمینشست یک روز که حالم خوش نبود بعد از خوردن غذا ظرفها را در گوشهای گذاشتم تا وقتی که پاس بنده تمام شد و حالم بهتر شد آنها را بشویم وقتی که پاسم تمام شد و برگشتم با تعجب دیدم که ظرفها شسته شده و سنگر ما مرتب گشته و تازه از سنگر بوی عطر و گلاب نیز به مشام میرسد مدتها فکر میکردم که چه کسی این کار را انجام داده است؟هر هرکسی میپرسیدم جواب درست و حسابی به من نمیداد.
در حال خواندن نماز صبح بودیم که صدای مهیبی همه را در سر جایشان میخکوب کرد و بعد متوجه شدیم که ترکش خمپاره به پیشانی سید اصابت کرده و پیشانیبند سبز رنگش که بر روی آن نوشته شده بود السلام علیک یا ابا عبد ا..."