ملخص الجهاز:
"او میگوید چه دلیل میتوان آورد که نشان دهد گروه معینی دارای فرهنگ است؟آیا میتوان به مفهوم فرهنگ به گونهای جنبهی عملیاتی داد که بتوان آن را در مورد اظهار نظرهای مهم،و نه پیشپاافتاده،هم به کار نیست؟پاسخهای منفی او به این پرسشهای مثبتگرایانه حکایت از نوعی محدودیت نظر او در برخورد با این موضوعها دارد زیرا میگوید که تفاوتهای میان گروهها کمکی به تلاش ما برای فهم تاریخ نمیکند،و تفاوتهای فرهنگی در داخل گروهها بسان پوششی ایدئولوژیک است به منظور پیشبرد منافع.
همین کارکرد دوگانهی فرهنگ است که:(به دروغ؟)ا را قانع میسازد که ما فقط هماهنگ با منطق تولید اقتصادی زندگی نمیکنیم،و ما را ریاکارانه منحرف میکند ازاین که بیش از حد به آنچه که دیگران دارند توجه کنیم-زیرا آنان از ما متفاوت هستند-،که این امر خود توضیحی است برای عنوان مقالهی والرشتاین:فرهنگ به عنوان رزمگاه ایدئولوژیک نظام مدرن جهانی.
آنچه که من میتوانم در پاسخ به انتقادهای تندروی باین بگویم این است:که من میپذیرم که فرهنگ،نیازمند«توصیفی غنی است»(چگونه میتوان جز این اندیشید،ولی آیا سیاست یا اقتصاد وضعی جز این دارند؟)؛من تصور نمیکنم که فقط بتوان اظهارنظرهایی پیشپاافتاده راجع به فرهنگ مطرح کرد(چرا میبایست به خود زحمت نگارش این مقاله را بدهم،و واژهی «فرهنگ»را در عنوان آن به کار ببرم؟)؛من فکر نمیکنم که فرهنگ صرفا جنبهی اشتقاقی دارد (چگونه میتوانم بدین نحو بیندیشم درحالیکه منکر تصور استقلال هستی شناسانهی سه حوزهی اقتصاد،سیاست و فرهنگ هستم؟)؛من فکر نمیکنم که نژادگرایی و سکسمحوری جنبهی عرضی دارند(درحالیکه بارها گفتهام که آنها برای تعریف و تعیین نظام مدرن جهانی اهمیتی بنیادی و اساسی دارند)."