ملخص الجهاز:
"چو پرسشم بدرازا کشید و راز و نیاز خموش ماندم و کردم لب از حدیث فراز بر وی ماه یکی جنبشم بچشم آمد چو در لبان کسی کو سخن کند آغاز ولی سحابی ناگه بر وی ماه افتاد چنانکه افتد بر روی کبک غافل باز سیاه گشت زمین همچو پا کی از تهمت تباه گشت قمر چون حقیقتی ز مجاز چو این بدیدم نالان شدم ز خشم و فسوس چنانکه نیمشبان در کلیسیا ناقوس به ابرگفتم یکسوی شو وگرنه به آه ترا ز هم بدرم حبیبجامه ناموس مگر که آدمی آندم که حق همی جوید نبود خواهد جز مستمند و جز مأیوس؟ هر آنزمان که بر افراشت رأیت تحقیق ز دستبرد قضا رأیتش شود منکوس؟ چو قومی از هنر و علم شد بدان پایه که آفتاب حقایق بر آرد از سایه رها شود ز بلای جهیم نادانی شود ز علم و هنر با بهشت همسایه حرامیان قضا از کمین برون تازند ز دست او بربایند سود و سرمایه جهان بیهنر از آدمی بر شک آید غنی نخواهد همسایه را فرو مایه فغان که دیدهء تحقیق ما فرو بستند دو بال جهد به پیکان عجز بشکستند چو طرح سلسلهء ممکنات افکندند به آگهی سر زنجیر ما نه پیوستند خوش آنکسانکه بتأیید خضر سعی و امید در این سرا چه ظلمت ز پای ننشستند ز رمزهای کتاب جهان همی پرسند که خود ز بهر چه هستند و در کجا هستند"