ملخص الجهاز:
"اما در اینجا نیز،باز با مسائل تازهای روبرو میشویم که اگر بخواهیم کار خود را ریشهای انجام دهیم، نمیتوانیم نادیده بگیریم:کیست که میپرسد؟کیست که میخواهد ماهیت«ما»و«تجدد»را بشناسد و نسبتشان را دریابد و به تفاوتهایشان پی ببرد؟نسبت خود این پرسنده از سوئی با آن «ما»چیست و،از سوی دیگر،با تجدد؟چرا که،هم در نخستین گامها درمییابیم که این کسی که به نام آن«ما»حرف میزند،به صرف پرسیدن،و خاصه اینگونه پرسیدن،پائی بیرون از آن ما دارد و پائی در تجدد:چکیدهء استدلال،که برای صرفهجوئی در وقت از توضیحاش میگذرم،این است:خواست ابژه کردن خود و در مقام سوژه به تماشای خود نشستن متعلق به آن«ما»نیست (یعنی،باز هم اشارهوار،پرسش«ما کیستیم؟»اجابت فرمان سقراطی«خود را بشناس!»نیست،بل پرسشی است در پی تعیین یک جایگاه،یعنی،سرانجام،پرسشی سودمندیجویانه-یا اوتیلیتاریستی-و از بیرون و بیگانه با ضرروت اخلاقی خودشناسی).
اما برخورد بنیادی با مسئلهء ما و تجدد بداهت موقعیت روشنفکر را از میان میبرد و به جای مسئلهء سنتی«تعهد روشنفکران»،مسئلهء وضعیت( Statut )روشنفکر را پیش میکشد:کهام و کجا ایستادهام و چه رابطهای با فرهنگ و تاریخم دارم و چگونه است که پرسشسی را عنوان میکنم که از خود فرهنگ و تاریخم برنمیخیزد؟ باری،از آنجا که پرسش«ما کیستیم؟»از دل«ما»ی مورد بحث درنمیآید،ناگزیر روش پاسخ گفتن به پرسش هم نمیتواند از آن باشد.
و از راه کوشش برای پاسخ گفتن به این مائل است که میتوانیم از این دریافت گنگ وآگاهی تقریبی و ضمنیای که نسبت به خود داریم خلاص شویم و به اجزای جهانبینی خود(که چنین آسان و بیتوجه با جهانبینی مدرن یکی میکنیم4)صورت مفهومی بدهیم و این مفاهیم را با مفاهیم جهانبینی مدرن بسنجیم و نسبتهایشان را،و سرانجام نسبت ما و تجدد را دریابیم."