ملخص الجهاز:
"خلاصهء نظریات هابرماس در روششناسی را میتوان چنین بیان نمود که علوم طبیعی در فرایند توسعه تاریخی نوین خود یکسره تحت سیطره رویکرد فلسفی پوزیتیویستی قرار گرفته است و از آنجا که زائیده شرایط حاکم بر زندگی اقتصادی و تولید مادی کنونی است،لذا هدف نهایی ان چیزی نیست جز تسلط هرچه بیشتر بر طبیعت.
پیوند هابرماس با نظریهء انتقادی صاحبنظران برجستهء مکتب فرانکفورت بویژه هورکهایمرا و آدورنو بسیار ظریف و دقیق است؛از یکسوی هرچند موضوع محوری مورد توجه اسلاف خود یعنی نقد پوزیتیویسم و تأکید بر ویژگی ایدئولوژیهای بورژوایی را همچنان پیگیری میکند و آنرا تکامل میبخشد،لیکن در سوی دیگر درحالیکه آدورنو و هورکهایمر نظریهء انتقادی خود را نوعی نظریهء برتر و متمایز از نظریات جامعهشناسی تخصصی و سایر حوزههای علوم اجماعی دانسته و نگرشی غرورآمیز به نظریهء خود داشتند،هابرماس ضمن گسستن تدریجی از نظریهء انتقادی پیشگامان فرانکفورت،به الگوهای نظری اساسی رایج در علوم اجتماعی نیز توجه ویژهای نموده است.
لیکن سؤالی که در اینجا مطرح میشود این استکه پس چرا برغم وجود شرایط و امکانات عینی انقلاب،کارگزاران یا عاملین(نیروهای اجتماعی)که بتوانند و بخواهند از این شرایط و امکانات استفاده نمایند وجود ندارند؟چرا در جوامع سرمایهداری پیشرفتهء صنعتی به سختی میتوان نیروهایی مخالف با نظام حاکم یافت؟پرولتاریا،این حامل تاریخی انقلاب محرومین و ستمدیدگان علیه زورمندان و ستمگران کجاست؟ در اینجا هابرماس با اشاره به پاسخ هورکهایمر،آدورنو و مارکوزه به بیان نقطه نظرات خود پرداخته و در ارزیابی از شرایط بر آزادیهای مدنی و سیاسی جوامع معاصر غربی که در واقع محصول انقلابات لیبرال قرن هجده و نوزده هستند تکیه میکند."