ملخص الجهاز:
"آخرین جرعهء این جام همه میپرسند: چیست در زمرمهء مبهم آب؟ چیست در همهمهء دلکش برگ؟ چیست در بازی آن ابر سپید؟ روی این آبی آرام بلند، که تو را میبرد اینگونه به ژرفای خیال؟ * چیست در خلوت خاموش کبوترها؟ چیست در کوشش بیحاصل موج؟ چیست در خندهء جام؟ که تو چندین ساعت مات و مبهوت به آن مینگری؟ * نه به ابر، نه به آب، نه به برگ، نه به این آبی آرام بلند، نه به این آتش سوزنده که لغزنده به جام، نه به این خلوت خاموش کبوترها من به این جمله نمیاندیشم!
من مناجات درختان را هنگام سحر، رقص عطر گل یخ را با باد، نفس پاک شقایق را در سینهء کوه، صبحت چلچلهها را با صبح، نبض پایندهء هستی را در گندمزار، گردش رنگ و طراوت را در گونهء گل، همه را میشنوم، میبینم، من به این جمله نمیاندیشم، بتو میاندیشم، ای سراپا همه خوبی، تک و تنها بتو میاندیشم.
همه وقت، همه جا، من به هرحال که باشم بتو میاندیشم تو بدان این راه تنها بدان تو بیا، تو بمان با من تنها تو بمان جای مهتاب به تاریکی شبها تو بتاب!"