ملخص الجهاز:
"چشمهای آنها برق و جلا و عمق خود را از دست داده و خشک و بیطراوت شده است؛چرا که نمیتوانند اشک بریزند و بگریند،و بنابراین اشک به طور طبیعی در چشمهایشان خشکیده است.
چون که مجبور بودند!آنها دیگر حالشان از شنیدن آن قصهها به هم میخورد،ولی بالاخره پای رئیس در کار بود!وقتی رئیس لطیفه میگوید،مرئوس باید بخندد؛این در واقع جزئی از وظایف او است.
البته استفاده از واژهی«فرا گرفتن»صحیح نیست،زیرا لبخند چیزی است که در وجود کودک به ارمغان نهاده شده و او در حقیقت آن را با خود به این دنیا میآورد.
چشمهای آنها برق و جلا و عمق خود را از دست داده و خشک و بیطراوت شده است؛ چرا که نمیتوانند اشک بریزند و بگریند،و بنابراین اشک بهطور طبیعی در چشمهایشان خشکیده است.
اگر لطیفه منقطی باشد،ماهیت خندهدار بودن خود را از دست میدهد،زیرا آن موقع شما میتوانید پایان آن را حدس بزنید و قبل از اینکه شاه بیت لطیفه بیان شود،شما خودتان از طریق قیاس و محاسبه به آن رسیدهاید.
بسیاری از سخنرانها خود را ملزم میدانند که در میان صحبتهایشان لطیفه تعریف کنند،زیرا بیشتر مخاطبین آنها،آدمهایی جدی به نظر میرسند و سخنران مجبور است که آنها را قلقلک بدهد تا جدیتی را که به آن پایبند هستند،فراموش کنند و از عالم هپروت دربیایند او باید هر از گاهی این کار را تکرار کند و شنوندگان را از عالم توهم به دنیای واقعیت برگرداند،چرا که مردم،همه،بهطور فزایندهای تمایل به جدی بودن دارند؛و جدیت نیز رشدی سرطان گونه دارد.
وقتی چیزی به کسی هدیه میدهید،حتی اگر از نظر مادی چندان هم با ارزش نباشد،صرفا نفس این عمل خشنودی و رضایت عظیمی برای شما به همراه دارد."