سرمقاله: وارژه فروش افتتاحية

"وقت آن آمد که من عریان شوم‌ نقش بگذارم،سراسر جان شوم متاسفانه واژه فروشان و نسخه‌پردازان دست هزارم،در این شهر،سر هر چهار راهی بساطی پهن کرده‌اند و انواع واژه‌ها را به قیمت بسیار نازل فروخته و واژه‌های قلابی را به جای اصل جا می‌زنند. خدا را شکر که یک فقیر از روی زمین کم شد،ولی با فقر شناختی خود چه می‌کنند؟ اما قصه از اینجا شروع می‌شود که اینان پا توی کفش روان شناسان حرفه‌ای‌ می‌کنند و خود را آنی می‌دانند که نیستند و هر جا که کم می‌آورند،خواب و خیال‌ و تجربه‌ی خانوادگی خود را به جای علم روان‌شناسی جا می‌زنند و مردم طالب‌ خودشناسی،تند و تند وقت می‌گیرند و پول خرج می‌کنند که این واژه‌فروشان را زیارت کنند و با این موجودات سفارشی مشاوره کنند و اینجاست که عقده‌ی‌ حقارت به دادشان می‌رسد و آن‌چنان سخن می‌رانند که گویی کنفوسیوس با بودا است که سخن سرایی می‌کند."