ملخص الجهاز:
"این سخن به معنای ورود شیخالرئیس در فلسفهعرفان است; تا معلوم دارد که آیا از دیدگاه فلسفه و از منظرفیلسوف، مسائل عرفانی قابل قبولند یا نه؟ آیا آن چه عارف،مدعی شهود آن از راه ریاضیات و سیر و سلوک است، خیال و پنداراستیا واقعیت غیر قابل انکار؟ حافظ میگوید: صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد بنیاد مکر با فلک حقه باز کر بازی چرخ بشکندش بیضه در کلاه زیرا که عرض شعبده با اهل راز کرد فردا که پیشگاه حقیقتشود پدید شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد ای کبک خوش خرام کجا میروی بایست غره مشو که گربه عابد نماز کرد حافظ مکن ملامت رندان که در ازل ما را خداز زهد ریا بینیاز کرد گویا حافظ میخواهد صوفی را از عارف تفکیک کند.
درباره کلام اسلامی این سوالات مطرح است که آیا هیچ نفوذ مسیحیبر آن، وجود داشته یا نه؟ آیا از فلسفه یونانی متاثر بوده یانه؟ آیا ادیان ایرانی و هندی در آن، مؤثر بودهاند یا نه؟ آیایهودیان همانطوری که وسیله داخل شدن اسرائیلیات در تفسیر قرآنشدند (هرچند مفسران محقق بهطور جدی تفاسیر خود را ازاسرائیلیات پیراستهآند) توانستند در کلام اسلامی نفوذی داشتهباشند یا نه؟ آیا مشبهه و مجسمه، متاثر از یهودیان نیستند؟ آیا نظریه جبرو تفویض از آنها به اشاعره و معتزله سرایت نکرده است؟ آیا اصلذریگری و نظریه جزء لا یتجزی متاثر از فلسفههای هندی نیست؟ آیا نظام، متاثر از ثنویان نبوده است؟ آیا نظریه کمون ونظریه خلا از فلاسفه یونانی به متکلمان اشعری و معتزلی سرایتنکرده است؟ آیا نظریه تعدد ذات و صفات متاثر از تثلیث مسیحینیست؟ آیا نظریه تعطیل معتزله از کلمه مسیحی کنوسیس (7) گرفتهنشده است؟ آیا اسلام برخی از مذاهب، با جزمیات مسیحی مطابقتدارد؟ آیا بحث قدیم بودن یا مخلوق بودن قرآن سرچشمه مسیحیندارد؟ چرا که مسیحیان نیز درباره قدیم بودن یا مخلوق بودنمسیح بحثهای زیادی کردهاند (8) ."