ملخص الجهاز:
"خاطرهنویسی: جمالزاده در یادداشتهای مربوط به سفرش به شرق،در سالهای 61-5191،به رویدادی اشاره میکند که شباهت بسیاری به داستان فارسی شکر است دارد و جای تردید باقی نمیگذارد که آن رویداد، فکر نوشتن این داستان را در او پدید آورده است: «در موقع رسیدن به استانبول مورد سوء ظن پلیس عثمانی واقعگردیدم و تذکرهام را گرفتند و مرا مستقیما به ادارهء پلیس بردند.
یک ویژگی دیگر نیز این تردید را تشدید میکند و باعث میشود که خواننده در اطلاق عنوان حکایت به نوشتههای جمالزاده جسورتر شود؛و آن،عناوینی است که وی برای مجموعههای داستانی خود برگزیده است.
این لذت در آنجا مشخصتر میشود که راوی در بیان اینکه«حتی اگر در جوانی عربی میآموخت، باز هم نمیتوانست از حرفهای جناب شیخ چیزی سردرآورد»،خود چیزی در دود بیست اصطلاح صرف و نحو عربی را به کار میبرد،که دریافت کارکرد زیباییشناسانهء آن برای خواننده به اندازهء دریافت سخن شیخ دشوار است.
»(ص 62) در اینجا جمالزاده به این نکته توجه نمیکند که رمضان هنوز صحبت نکرده است؛و تازه بعد آغاز سخن نیز از ایجاد ارتباط با همسلولیهای خود درمیماند،بنابراین خواننده حق دارد بپرسد:از کجا برای راوی اول شخص داستان«معلوم شد»علت حبس رمضان چیست؟ ج.
»(ص 82) اما چند صفحه بعد و هنگامی که رمضان در حال شکوه از طرز سخن گفتن شیخ و فرنگیماب است،درست همین لفظ«جنی» را برای آن دو به کار میبرد؛و این در حالی است که هنوز با راوی و دیدگاه وی آشنا نشده است."