خلاصة:
این مقاله بیانگر آن است که در اقتصاد و در وضعیت تعادل با ثبات جمعیتی، دمکراسی مبتنی بر اکثریت، بیش از اندازه برای تأمین اجتماعی هزینه می کند. نویسنده توضیح می دهد که در صورت شوک های جمعیتی، گسترش گروه های دارای منافع تضمین شده که با تصمیمات اکثریت متضرر می شوند، می تواند فرایند اکثریت متعارف را خنثی کند و بسته به روشی که این گروه ها اتخاذ می کنند، می توانند از دیدگاه عدالت اجتماعی، مطلوب یا نامطلوب باشند.این مقاله اقتصاد سیاسی تأمین اجتماعی را هم در وضعیت باثبات و هم در وضعیت انتقال که به وسیله سالخوردگی یا کاهش بهره وری ایجاد می شود بررسی می کند. مقاله بیانگر آن است که گاه اوقات بسته به وضعیت، گروه های دارای منافع تضمین شده، اصلاحات مورد نیاز را خنثی و گاه بازنشستگان را در مقابل غلبه رای اکثریت حمایت می کنند.گفتنی است در این پژوهش، دامنه باز توزیعی بودن از یک طرف به مزایای با نرخ ثابت و از طرف دیگر به مزایای مبتنی بر درآمد محدود شده است. در صورت واکنش رأی اکثریت نسبت به شوک کاهش بهره وری غیرمنتظره ممکن است مالیات بر حقوق افزایش یا کاهش یابد و اگر شوک به اندازه کافی بزرگ باشد، تأمین اجتماعی را دربر می گیرد. اکثریت، طرفدار پس انداز خصوصی و میزان نسبتا بالای بازدهی آن هستند. در این حالت، امکان ممانعت سیاسی چنین خلع سلاحی، بررسی می شود. این موضوع مبتنی بر این استدلال است که منافع تضمین شده، رأی اکثریت را کنار می گذارند، به طوری که بازنشسته ها احساس می کنند مستحق نسبت جایگزینی معینی، متناسب با حق بیمه های گذشته خود هستند. در پایان مقاله، امکان سطح حداقل مزایا- که به وسیله برنامه ریزان رالزی تعیین می گردد- بررسی شده است.
ملخص الجهاز:
"(به تصویر صفحه مراجعه شود) گروه اول،کشورهای بیسمارکی1شامل فرانسه،آلمان و ایتالیا هستند که بیش از 21 درصد تولید ناخالص داخلی را برای مستمریهای عمومی هزینه میکنند و بازتوزیع ناچیزی دارند،و نسبت جایگزینی آنها در بین سطوح درامدی نسبتا ثابت است.
نشان میدهیم که پیامدهای آن برای نسلهای انتقالی زیانبار است،اما نه در یک وضعیت غیر محتمل که نرخ مالیات تعادلی جدید اکثریت کاهش اساسی مییابد،فرض میکنیم که بازنشستهها میتوانند این فرایند را که با قسمت مشارکتی مزایای تأمین تأمین اجتماعی آنها مرتبط است،متوقف یا حداقل کاهش دهند.
واضح اتس که وقتی n به اندازهء کافی پایین میآید،هنوز بهقدری مثبت است که تعداد بازنشستگان از تعداد کارگران بیشتر نیست،در این صورت،روش پرداخت جاری میتواند برای اکثریت عظیمی از کارگران عدم جذابیتش را از دست بدهد و نرخ مالیات تعادلی به صفر برسد.
بنابراین،بازنشستگان انتظار دارند مستمری ūūū را حداقل معادل ūū دریافت کنند که: ū که اگر آن را با قید درامد درست ترکیب کنیم: ū نتیجه این است که مستمری بوریجی از بین میرود و نرخ مالیات جدید ū طی زمان ثابت است.
وقتی فرض میکنیم که صاحبان منافع تضمینشده بر اساس قسمت مشارکتی تأمین اجتماعی، مستمریبگیران کمدرامد را از استبداد اکثریت،نهتنها در وضعیت تعادل باثبات بلکه در صورت بروز شوک نیز حمایت میکنند،این امر دلیل دیگری برای پافشاری بر فرمول بیسمارکی است.
حال سؤال این است که آیا این بهترین راه برای حمایت افراد در وضعیت بدتر از استبداد اکثریت است؟ تا کنون فرض کردیم که مستمری غیر مشارکتی بهعنوان یک سپر عمل میکند،مالیات بر حقوق بهعنوان منبع دوم به بالاتر از سطح تعادلیاش افزایش مییافت."