ملخص الجهاز:
"پس دیده شد که تا پیش از اسلام، کنش و واکنش فکری بین ایران و غرب بیشتر برمبنای سیطره اندیشههای دینی و کیهانشناختی ایرانی صورت میگرفت،هر چند نفوذ اندیشههای یونانی و مسیحی در متفکران دینی این سرزمین نیز به ویژه در اواخر آن دوران شایان توجه است.
آنچه به فلسفه اسلامی معروف است،از حدود قرن نهم میلادی تحت تأثیر دو عامل عمده آغاز به نشو و نما کرد؛نخست،مجادلات متکلمان و دوم افکار یونانی و مسیحی و آثار آنها در برخی مسائل اساسی مانند جبر و اختیار،قدرت و عدل کامله الهی،و نسبت خداوند با عالم مخلوق،بزرگترین تأثیر را افلاطون و ارسطو و فلوطین بر حکمای اسلامی گذاشتند.
فلسفه اسلامی گرچه در قالب آمیزهای از فلسفه ارسطویی و نو افلاطونی پس از گذر از صافی شارحان آتنی و اسکدرانی یونانی مآب ارسطو شکل گرفت ولی حکمای اسلامی برای سازگار ساختن آن با تعالیم دین خود، دو مفهوم اساسی در آن وارد کردند که یکی ممکن الوجود و واجب الوجود بود و دیگری مفهوم نبوت.
فارابی در کیهانشناسی و روانشناسی تقریبا یکسره تابع ارسطو بود (البته به استثنای نظریه صدور یا فیضان که منشأ نو افلاطونی و ایرانی داشت)ولی در نظریات سیاسی،عمدتا دو رساله بزرگ افلاطون،«جمهوری»و «قوانین»را با تغییراتی برای منطبق شدن تعالیم فیلسوف یونانی با اوضاع و احوال عصر خویش،اساس قرار میداد.
اما شاید بزرگترین خدمت حکمای اسلامی به فلسفه این بود که طی هزار سالی که در تاریخ اروپا به«اعصار تاریک» Dark) (Ages معروف است،میراث گرانقدر فیلسوفان یونان را ترجمه و حفظ کردند و در حد توان به غنای آن افزودند و پس از طلوع مجدد آفتاب علم و فلسفه در غرب،به متفکران اروپایی انتقال دادند؛هرچند ارزش این خدمت عظیم آنان-به ویژه ایرانیان-تا امروز آنگونه که شایسته بوده،شناخته نشده است."