خلاصة:
در مقاله با ذکر مقدمهای پیرامون اهمیت شناخت هستی به نقطه اشتراک بین فلسفه و عرفان یعنی وجود پرداخته میشود.مباحث وجود به عنوان بدیهیترین مفهوم و درعینحال پیچیدهترین حقیقت در حکمت متعالیه جای میگیرد اشارهای گذرا به نظر ملاصدرا پیرامون وجود شده است و سؤالهای متعدد عمیقی که در تعریف و شناخت وجود مطرح بودهاند.آنگاه به اختصار براهین هفتگانه از فصل آخر تحریر التمهید بیان شده است.در حد مجال برهان صدیقین طرح شده است،محور دیگر بیان عقاید استاد عصار در تعریف باب وجود است.مختصرا به نظر آیة الله العظمی قزوینی در تعریف"وحدت وجود" اشاره شده است.این مقاله مقدمه طرح مسأله است برای پرداختن به آراء ابن عربی و حضرت امام خمینی(ره)که در قسمت بعد بدان میپردازیم.
ملخص الجهاز:
البته جای بحث در اینکه میزان توفیق در این تطبیق تا چه حد است،هنوز باقی است ولی مطالعه و دقت در کتب صدرا و آن همه رسائل مستقل و مفصل و بحثهای مستوفایی که اندیشمندان حکمت متعالیه و کسانی چون فیض کاشانی،ملا علی نوری،ملا عبد اللّه زنوری،آقا علی مدرس،حاج ملا هادی سبزواری،حاج سید احمد کربلایی،حاج شیخ محمد حسین اصفهانی، میرزا مهدی آشتیانی و بالاخره علامه طباطبایی و دیگر بزرگانی که هم تمایل عرفانی و هم تأمل فلسفی داشتهاند و این بحث را پی گرفتهاند،به خوبی مینمایاند که همه به منظور توفیق این دو نظریه است و هرکس بخواهد تفصیل این اجمال را ببیند باید به کتاب مستطاب اساس التوحید مرحوم آشتیانی رجوع کند که در آن حدود سی و هفت نظریه مورد تحلیل قرار گرفته و جوانب هرکدام به دقت بررسی و تحقیق شده است و ما که به ناچار باید دامنهء این بحث را برچینیم،نخست به تلخیصی از فصل آخر تحریر التمهید که خلاصه و عصارهای از نظر صدرا است میپردازیم و پس از آن نظر دو تن از حکماء متاخر یعنی استاد عصار و آیت الله میزار ابو الحسن قزوینی را میآوریم و آنگاه به اصل موضوع که هستیشناسی ابن عربی و مقایسه آن با آراء حضرت امام(ره)در آثار عرفانی ایشان است خواهیم پرداخت.