"آیا از این که ژانلوک مسائل ازدواجتان را در فیلمهایش ارائه میداد آزرده دل نمیشدید؟ فیلمهای او چندان ارتباطی به زندگی خصوصیمان نداشت و فقط برخی از دیالوگها یادآور رابطهء ما بود.
من هرگز کارهایی را که زن خیابانی گذران زندگی انجام داد انجام ندادم،هرگز مثل پییرو خله کسی را نکشتهام،مثل زن،زن است در کافهها کار نکردهام.
رابطهء من و او نوعی قصهء عاشقانهء بزرگ بود که فکر میکنم بازتابش روی پرده هم عیان است.
در مورد گذشته حرف زدیم،اما آیا خود را کسی میدانید که بیشتر در زمان حال زندگی میکند؟ چه چیزی جز آن میتوانم بکنم؟اگر بنشینید و برای گذشته اشک بریزید بهجایی نمیرسید.
این ساختمان گوتیک سراسر روشن است و نسیم ملایمی بر بازوانم میوزد و تنم مورمور (به تصویر صفحه مراجعه شود) >چگونه آناکارینا زندگی مرا عوض کرد؟ میریاد فیلیپس ترجمهء نگار ستوده میشود.
به دنبال رویایش است-اما این شاید رویایی ناممکن باشد(گرچه وقتی او را مقابل خودم روی پرده میبینم،بایستی این رویا تحقق پیدا کرده باشد).
4-تماشای تماشاگر وقتی نانا میرود سینما به تماشای فیلمی صامت به نام مصائب ژاندارک،از موقعیت خودم در مقام شخصیت این فیلم آگاهم.
به عبارت معمول پناه میبرم و چیزی را میگویم که واقعا اعتقادم نیست: آه،دربارهء دختریست که میخواهد بازیگر شود اما چون کار پیدا نمیکند فاحشه میشود.
تا کارینا پول شلوار را میدهد،من بروشور جشنواره را نگاه میکنم و میبینم امشب فیلمی از فرانسوا تروفو نشان میدهند به نام ژولوژیم.
بروشور را میگذارم توی کیف و به کارینا که دارد تعریف میکند که ژوستین کاپیتان تیم فوتبال است چیزی نمیگویم."