ملخص الجهاز:
">چند شعر از شیوا سبحانی گروه ترجمه (1) کمی از تو برایم بس است از چشمت آغوشت پاهایت از راه گم این خاطره از دل بیتاب این میز یا از چشم تنگ این پنجره آیا دستم به«هیج»ات نمیرسد و تنها ترم حس میکنم تمام شهر و گرسنهام تمام شهر و زنام تمام شهرم و دیوار آه فردا نوشته میشود؟ ای یار (2) کمی از تو برایم بس است حس میکنم تمام شهرم نفس تنگترم (3) قدغنی درست مثل پوشیدن دامن کوتاه بیست سانتی در خیابانهای سنندج /چه کسی خندید؟/ باید از چیزهایی بگویم که مهم نیست مثل پوشیدن دامن کوتاه بیست سانتی در خیابانهای سنندج.
*شعری از عزیز ناصری دور حادثه من کوچک میگذرد شیههی سالهای بهمنوار از الفبای کیف دبستان تا...
من دور ایستادهام از حادثهای روشن و دارم به هیئت فاجعهای مینشینم *شعری ازم.
سامال شاید-بعد پر از هجرت باید بنویسم زندان و در آنجا نیز...
نه آن سوی-نه خلوتگه من و هیچ است پوشیده میشود هجرت به تو من و زندان دیوار به دیوار فضا به خود میبالیم [هر چه که شاید باشد..."