خلاصة:
هدف اصلی این نوشتار این است که مبانی فلسفه اخلاق دیویی بررسی منتقدانه شود. دیویی پژوهش اخلاقی را بخشی از پژوهش تجربی میداند. رویکرد او در اخلاق ابزارانگاری است. احکام ارزشی ابزاری است برای این که در شرایطی که عادات، برای هدایت رفتار کفایت نمیکند، رفتار را به نحو رضایتبخشی جهتدهی کند. در این دیدگاه احکام ارزشی به نحو ابزاری ارزیابی میشوند، یعنی از این جهت که تا چه حد میتوانند در راهنمایی رفتار موفق باشند. ما با این وسیله این احکام را آزمون میکنیم که ببینیم آیا نتایج رضایتبخشی به همراه دارند یا نه و آیا مسائلی را که برای حل آن طراحی شدهاند را حل میکنند یا نه. در این رویکرد پراگماتیستی شرایط تضمین احکام ارزشی در رفتار خود بشر قرار دارد و نه در یک مرجع پیشین مثل فرمان الهی یا صور افلاطونی یا عقل محض. مشکل اصلی فلسفه اخلاق دیویی نسبیگرایی است.
ملخص الجهاز:
"(11) در بنیاد نو برای فلسفه اخلاقیات هم آن رفتاری است که در مورد درست و نادرست و خیر و شر از نظر اجتماعی و فرهنگی صورت یک امر واقع و حقیقت عملی به خود گرفته و هم نظریه هایی است در باب غایات اعمال و موازین و اصولی که بر پایه آن اوضاع حاضر باید مطالعه شود.
نتیجه تنها عملی که از روی تفکر انجام یافته و مبنی بر انتخاب دقیق باشد جنبه اخلاقی دارد زیرا تنها در این مورد است که مسأله انتخاب بین بدتر و بهتر پیش میآید.
او بین پراگماتیسم و فلسفه خود یعنی ابزارانگاری قائل به تمایز میشود و با این ادعا که تفکر پراگماتیکی ابزاری برای عمل است و نه اینکه ملاک صدق، نتیجه بخشی در عمل باشد، از پیرس و جیمز جدا می شود.
بعضی از منتقدان لیبرال نقد دیویی از اصول ثابت اخلاقی را نمی پذیرند و چنین استدلال میکنند که ما به عنوان مثال به مفهوم ثابتی از حقوق بشر نیازمندیم، حقوقی که نه تنها برای زمان حاضرباشد بلکه برای آیندگان هم باشد، به گونهای که این حقوق در مقابل بیعدالتی و ستم محافظت شود و آنها که محافظه کارترند ممکن است بگویند بدون احترام گذاشتن به اراده خداوند که در ده فرمان آمده و یا وضع قوانین «ارزشهای خانواده» که برای 1- سؤالی که مطرح می شود که این است که چرا «باید» بالاترین موازین اخلاقی هم تجدید نظر و اصلاح و تکمیل شوند؟ یا این اصول بالاترین اصول هستند و یا نیستند."