ملخص الجهاز:
"نگاه کنید: در اینجا چار زندان است، به هر زندان،دو چندان نقب، در هر نقب،چندین حجره، در هر حجره چندین مرد در زنجیز...
» *** از این رنجیریان، یک تن، زنش را در تب تاریک بهتانی، به ضرب دشنهای کشته است.
*** از این مردان، یکی، در ظهر تابستان سوزان، نان فرزندان خود را، بر سر برزن، به خون نان فروش سخت دندانگرد، آغشته است.
من!اما، راه بر مرد رباخواری نبستهام.
*** در اینجا چار زندان است، به هر زندان دو چندان نقب، در هر نقب چندین حجره، در هر حجره چندین مرد در زنجیر...
*** در این زنجیریان هستند مردانی که مردار زنان را دوست میدارند.
*** من!اما، در زنان چیزی نمییابم-گر آن همزاد را روزی نیابم ناگهان خاموش من!اما، در دل کهسار رؤیاهای خود، جز انعکاس سرد آهنگ صبور این علفهای بیابانی، که میرویند و میپوسند و میخشکند و میریزند، با چیزی ندارم گوش.
*** مرا گر خود نبود این بند، شاید بامدادی، همچو بادی دور و لغزان، میگذشتم از تراز خاک سرد پست..."