ملخص الجهاز:
"آدمیان را بنگر!گروهی به جان یکدیگر افتادهاند،گروهی در باتلاق خود فرو رفتهاند.
روزگار غریبی است!
صدای قدمهای سنگین زمان گویی آنها را زیر پای خود همچون برگهایی خشک خرد میکند هیچکس توان اعتراض ندارد، همه جا بوی خون میدهد،تنها روشنی، روشنی آتش است،آتشی نابودکننده،تنها خنده،خندهء شیطان است.
این چه پیلهای است که بر خود تنیدهاید.
اگرچه رسم روزگار هیچگاه چنین نبوده است، همگان او را به شفاعت میگیرند برای رسیدن به تو!اما آنها نمیدانند او،آن عشق عصیانگر است که خود آنها را نفرین نموده است.
قلب آبی او از این سیاهیها گرفته است، میرود با قافلهای غریب میرود بدون هیچ ردپایی از خود!
اما تو را به جان عزیز او سوگند میدهم، نگذار چنین کنند!
نگذار ما را با این روزها تنها گذارد، روزهای سیاه و تاریکتر از شب.
چرا که ما بودیم که اینگونه به او ستم کردیم اما باز تو خود میدانی که این ستم بر خود ما بود، و آن،پذیرفتن کوری چشمانمان!"