ملخص الجهاز:
"در پایان این قسمت نویسنده، ناقص بودن رهیافتهای جاری،برای بررسی ناسیونالیسم را ناشی از ناتوانی آنها در تلفیق دو صفت اصلی ناسیونالیسم میداند:1-ماهیت سیاسی ناسیونالیسم به عنوان یک ایدوئولوژی که مدافع تجانس دولت و ملت است؛2.
باوجود اینکه وبر و تریشکی ناسیونالیست بودند،چرا آنها یک نظریه در مورد ناسیونالیسم ارایه ندادند؟دلیل انتخاب این نویسندگان از میان دیگر نویسندگانی که میتوانستند از دوران اولیهی توسعهی تفکر اجتماعی انتخاب شوند،از سوی نویسنده و به زعم وی این است که آنها-بهویژه مارکس،دورکیم و البته وبر-تأثیری بسیار عمیق در توسعهی نظریهی اجتماعی داشتهاند.
فصلهای دوم و سوم به ترتیب با عناوین:ماهیت سیاسی ناسیونالیسم: ناسیونالیسم و دولت-ملت؛و هویت ملی، در صدد اصلاح و جبران بیتوجهی نظریهی اجتماعی نسبت به ناسیونالیسم بوده و پاسخگوی این دو سؤال کلیدی است: 1.
عناوین فرعی این فصل عبارتند از:فرآیندهای آگاهی ملی؛ راهحلهای سیاسی برای[مشکل] ناسیونالیسم اقلیتها؛و آیندهی ملتهای فاقد دولت در اتحادیههای اروپایی.
این فصل ظهور ناسیونالیسم در کشورهای جهان سوم را با تأکید بر مورد افریقا،بررسی میکند و با مطالعهی نقشی که ناسیونالیسم بهعنوان یک جنبش آزادیبخش در نبرد برای استقلال در عصر استعمارگری بازی نموده و همچنین به توضیح تحلیلی کاربردهای جدید و محتوای بدیع ناسیونالیسم بعد از دستیابی به استقلال،میپردازد.
بخش نتیجهگیری کتاب که شامل صفحاتی تحت عنوان:آیندهی ناسیونالیسم نیز میباشد،مسایل زیر را مورد بررسی قرار میدهد:توسعهی دموکراسی،تفاوت ناسیونالیسم معاصر با ناسیونالیسم قرن نوزده و اوایل قرن بیستم،گفتوگوی میان فرهنگها و در نتیجه رشد جهانگرایی، دسترسی نابرابر کشورها به منابع فرهنگی جهانگرایی و اجتنابناپذیر بودن درگیری در جهان سوم که اصولا ناشی از دو امر (1)."