ملخص الجهاز:
"به گفتهء مؤلف،با توجه به اینکه قرآن کریم به صراحت اعلام میکند که مستقیما از سوی خداوند به پیامبر اسلام(ص)وحی شده است تا برای جهانیان تذکری باشد،پس چگونه میتوان برای اثبات خلاف این نکته به خود قرآن استشهاد کرد؟ همچنین،در مقایسه با آثار تحریف شدهای که به نام کتابهای عهدین ارائه میشود،قرآن معارف عالی و بینظیری به بشریت ارائه داده و علومی از اسرار فلسفهء وجود و معرفت ذات انسان بیان داشته است.
از جمله اشکالات و سؤالاتی که این نویسنده نسبت به کتاب الفن القصصی فی القرآن طرح کرده،این است که به عقیده وی،استاد خلف الله معیاری را که بتوان تاریخی بودن قصص را تشخیص داد،ذکر نکرده است،که آیا معیار این است که در تاریخ مدون آمده باشد یا اینکه ملتها در اذهان و عقاید خود بدان معتقد باشند یا اینکه صرفا هر چه در کتب عهدین آمده باشد،تاریخی است؟ این نویسنده ادامه میدهد که شاید استاد خلف الله به این دلیل معیار تاریخی بودن را ذکر نکرده که غافل از این نکته بوده است که برخی از این قصص،تاریخی نیست،بلکه اسطورههای ملتها یا داستانهای ملی یا دینی آنان بوده است،نه تاریخ!
اما آیا میتوان به دلیل اینکه که این امور در کتابهای پیشینیان نیامده آن را خیال و اوهام دانست؟ نویسنده در ادامه،به دو اشکال مهم دربارهء قائلان به این اندیشهء نو میپردازد: اولا،چگونه این داستانهای قرآن از قصص ملی و عقاید عمومی ملتها بوده و عربهای معاصر پیامبر اکرم(ص)نیز بدانها آگاه بودند، اما به گفتهء قرآن،نبی اکرم(ص)و قومش از این قضایا آگاه نبودند؟ معقول نیست که پیامبر اکرم(ص)این داستانها را از زبان اعراب و اهل کتاب بشنود و همانها را برای خودشان نقل کند و سپس حتی آنها را به مبارزه بطلبد که اگر میتوانید مانند اینها را بیاورید و آنان نیز سکوت کنند و جوابی به این تحدی ندهند."