خلاصة:
نقد آثار و اندیشههای صاحب نظران کاری شایسته و راهی برای نزدیک شدن به حقیقت می باشد. بهویژه زمانی که موضوع نقد، آثار و اندیشههای دکتر جواد طباطبایی باشد که همگی بلااستثنا بحثانگیز و قابل تامل هستند. جواد طباطبایی، خود در نقد بسیار صریح است و شاید این در فضای جامعه ایران کاری شجاعانه باشد. کتاب ها و آثار دکتر طباطبایی کمتر در معرض نقد قرار گرفتهاند و این موضوع اصلا در حوزه پژوهش، امر پسندیدهای بهشمار نمیآید؛ بدین لحاظ هرگونه اثری که در نقد آثار وی چاپ و منتشر شود، اثر مغتنم خواهد بود.
ملخص الجهاز:
"(همان، ص35) اما مؤلف برای اینکه ادعای خود را در مورد الهی بودن افلاطون و تکذیب طباطبایی ثابت کند مینویسد: بهراستی اگر مخیر باشیم که بین گفته کسی چون فارابی که از افلاطون الهی سخن میگوید، با ادعای طباطبایی، یکی را انتخاب کنیم، علاوه بر عقل و سیره عقلا و توجه به قواعد هرمنوتیکی ما را رهنمون میشود که ادعای فارابی که شارح آثار اولیه یونانی است و از لحاظ زمانی بسیار نزدیک به آثار مدرسه جندی شاپور و فلاسفه مشهور یونانی پناهنده شده در دربار انوشیروان پس از اسلام در ایران بر ادعای طباطبایی که غالب مدعیات خویش را براساس «به نقل از ترجمه فؤاد روحانی» تنظیم کرده است، ترجیح دارد (ص192).
ب) مؤلف در چکیده مدعای اول درباره ایران نوشتهاند که «پس از تبدیل ایران زمین به بخشی از قلمرو امپراطوری اسلامی، دوره بیخویشتنی و ناخودآگاهی بنیادین انسان ایرانی آغاز میشود و این دوران گسست از خویشتن تا پس از مشروطه و امروز ادامه دارد» (ص 196)؛ در حالیکه مطلب طباطبایی بدین صورت است: «که با چیرگی ترکان و رویگردان شدن از دستآوردهای عصر زرین فرهنگ ایرانی اتفاق افتاده برای تحول تاریخی آتی ایران سرنوشتساز بوده است؛ زیرا با این چیرگی دوره بیخویشتنی و ناخودآگاهی بنیادین انسان ایرانی آغاز میشود و با گذشت زمان تا فراهم شدن مقدمات جنبش مشروطهخواهی و حتی فراتر از آن، این گسست از خویشتن گریز از آگاهی و خردمندی، چنان گسترهای پیدا کرده که هنوز حتی جمع و بررسی دادههای آن نیز بر ما ممکن نیست» (زوال اندیشه سیاسی، ص88 - 89) تفاوت این دو عبارت کاملا آشکار است."