ملخص الجهاز:
"به همین سبب در کار نادرپور و عادت ذهن و زبان او،این نزدیکی همیشه تصویر پخته و پرداختهء خود را از دنیا قبل از شروع شعر دارد و غالبا در همان طلیعهء قطعه و در مصرع مینشیند: حس میکنم که مویرگان شقیقهام نقالههای درد جهانند چار درد،صبح دروغین حتی در شخصیترین شعرها،رؤیت جهان کافی است که شاعر را از گرایشهای به خود،که در نادرپور گاه مقاومتناپذیر میشود،و از گودال خویشتنها و منها بیرون بیاورد تا به فکر دیگران فکر کند و در خواب دیگران خواب ببیند.
در شهریور 1357 حوادثی از این نوع در درون او اتفاق میافتاد که آن همه حادثههای بیرون فقط توانسته بود به«تردید»ش ببرد،حادثههایی که اکثر شاعران و نویسندگان را -جز چند تن معدود-در کشور شاعر و در تمام دنیا به بیتابی و خشم و خروش،و اگر نه،به یأسی و تحسین کشانده بود که یا خود به«جنگل عصیان»میپیوستند و یا در همان«مرداب سکون»شان بی طاقت شده در پوست خود نمیگنجیندند: جنگل:پر از قیام درختان خشمگین در خشم هرکدام:کنایاتی از کلام این یک:سخنوری همه بیمایه در سخن و آن یک:پیامبری همه بیگانه از پیام مرداب:ذهن خفتهء آفاق آیینهدار غافل خورشید صبحگاه مرداب:جای مردن ماهی طومار سرگذشت شب و درگذشت ماه حیران میان جنگل و مرداب ماندم بجای و تکیه زدم بر دو پای خویش: -آیا کدام یک؟ مرداب پشت سر را در پیش رو نهم یا جنگل جوان را از پیش رو نهم یا جنگل جوان را از پیش دیدگان برگیرم و قرار دهم در قفای خویش؟ تهران-14 شهریورماه 1357 و در 19 آذرماه همان سال هنوز،وقتی که همهء منتظران،خورشید کهنسال را مهربان و جوان میدیدند،و همه میگفتند«که آن معجزه نزدیک است»،تصویر دیگری در برابر چشم شاعر نقش میگیرد: ناگهان برق در آن نقطهء موعود حریق افروخت، پیری از شعله برون آمد پیکر فربهء او،کوتاه دیدهء سرخ برافروختهاش گریان..."