ملخص الجهاز:
"خواستی زینهار و گوش فلک نشنید ایچ زینهار تو را میفزود اضطراب من همه دم چونکه میدیدم اضطرار تو را کی گمان بردمی که سورت تب پژمرده نوگل بهار تو را خفته بینم به روی بستر مرگ نازنین جسم شادخوار تو را رفته در خواب سهمگین ابد نرگس مست پرخمار تو را یا که آشفته از نهیب اجل سنبل زلف تابدار تو را آوخ آن گیسوان چون زر ناب کرده آذین دو لالهزار تو را ای دریغ آن زبان خوش که بدی ترجمان جان هوشیار تو را نبرم من ز یاد و نتوان برد وای وای شبان تار تو را نرمک آیم سوی وثاق تو شب که ببینم تن نزار تو را گوش دارم فرا که بار دگر شنوم نالههای زار تو را1 به کدامین دیار رفتی باز که ندانیم ره دیار تو را جان مسکین چگونه برتابد2 فرقت تلخ ناگوار تو را من بیدل چسان دهم تسکین مام غمگین داغدار تو را خیز و بازآ که بیش طاقت نیست خواهر زار اشکبار تو را چند خسبی که چشم مانده به در جمع یاران غمگسار تو را تو ز ما دور و ما به محنت صعب دل و جان داده انتظار تو را کردهای از عدم حصار و کسی نگشاید به فن حصار تو را اگر آیی به خانه رویم پاک به مژه خاک رهگذار تو را گرچه نادر خورند و مختصرند جان فشانیم و دل نثار تو را اشک خونین اگر برافشانم غرقه در خون کند مزار تو را غم ز تو یادگار ماند و رواست دارم ار نیک یادگار تو را (15 اسفند 1326) (1)."