ملخص الجهاز:
"ولی آیا این بدان معنی است که دانشگاههای امروزی دیگر رسالت تأمین آموزش سیاسی را بر عهده ندارند،یا اگر در شکلی دیگر مراقب ایفای این وظیفه باشند،آیا دیگر نیازی به برآوردن آن نیست؟ نمونهء دانشگاه صحرایی که به عنوان مرکزی برای توسعهء صنعتی برنامهریزی شده است،بیانگر این ایدهء خاص است که امروزه امر تحقیق و آموزش صرفا باید در خدمت ایجاد و انتقال دانش از نظر تکنولوژیک قابل بهرهبرداری قرار بگیرد.
آیا امروزه دانشگاهها میتوانند و باید خود را به آنچه که ظاهرا تنها رسالت اجتماعا ضروری تلقی میشود،محدود کرده و در بهترین وجه آنچه را که از تربیت سنتی شخصیت به عنوان یک موضوع مستقل آموزشی که از سرمایهگذاری در امر دانش جدا شده، نهادینه کنند؟1در اینجا مایلم علیه این پندار یا توهم تلقینی بحث کرده و این تز را مطرح کنم که تحت هیچ شرایطی دانشگاهها نمیتوانند از زیر بار مسئولیت سه رسالت خطیری که فراتر از ایجاد و انتقال دانش از نظر فنی قابل بهرهبرداری قرار میگیرد،شانه خالی کنند.
اما اگر بحثهای انتقادی از این دست در قلمرو (به تصویر صفحه مراجعه شود) عقلانیت جامع صورت گیرند-قلمروی که در آن عقل نظری و عقل عملی هنوز به واسطهء ممانعتها و محدودیتهای روششناسی،که شاید در سطح دیگر ضروری به نظر آیند،از هم جدا نشدهاند-در آن صورت نوعی تداوم بین این بحثها و بحث انتقادی پیرامون مسائل عملی به چشم میخورد:مباحثهء انتقادی در پایان تنها برای آشکار ساختن یا باز کردن ترکیب به هم پیچیدهء فرضیات زیربنایی روش شناسی و«درک خود»معطوف به کنش،به کار میآید.
اگر برای این عقل پراگماتیک نه تنها اجازه بلکه امکان گسترش بحث انتقادی پیرامون مسائل عملی در دانشگاهها را فراهم کنیم،در آن صورت دانشجویان طبیعتا از حق بیشتری برای مشارکت در بحثهایی که در آن دانشگاه خود یک موضوع سیاسی به شمار میرود،برخوردار خواهند بود."