ملخص الجهاز:
"2 گمان میکنم که آنچه به عنوان مقدمهای بر«این توضیح روشنتر»نوشتم،نتیجه و جان سخن را نیز دربردارد،و میماند پاسخ دادن به این سؤال که چرا این روایتها به صورتی نادرست همواره از کتابی به کتاب دیگر نقل شده،در طی قرون گذشته،کمتر کسی به نادرستی آنها اشاره یا توجه کرده است؟پیش از پاسخ دادن به این پرسش، چند نمونهای از روایتها را باهم میخوانیم،تا حدود و ثغور بحث روشنتر،و در نتیجه پاسخ آن نیز درستتر و منطقیتر باشد: 1-در یکی از قصههای کوتاه دفتر ششم مثنوی،هنگامی که مولانا از«پیمانهء قصه»فراتر میرود،و به شیوهء همیشگی خود از«دانهء معنی»سخن میگوید،3در توصیف عشق به این بیت میرسد که: عقل هر عطار کآگه شد از او طبلهها را ریخت اندر آب جو4 سخن از تحول روحانی ناگهانیست که هر سالکت راه حق را ممکن است از وجههء مادی و صوری زندگی بیزار کند-آنچه رهروان حق آن را«واقعه»نامیدهاند-عطاری در ایران قدیم،پیشهای بوده است همراه با طبابت و داروسازی و داروفروشی،و در بازارهای مشرق زمین،درآمد و بهرههای مادی و دنیایی این پیشه همواره در حد مطلوب و بالاتر از مطلوب بوده،و یک عطار غالبا زندگی مرفه داشته است.
در تألیف بسیاری از کتابهای تاریخ گذشته هم،مؤلفان چنین مسؤولیتی برای خود قائل نبودهاند،و در این شمار،مورخی چون ابو الفضل بیهقی را باید به عنوان یکی از استثناهای کمیاب نگاه کرد که در نقل و شرح یک واقعه،با وسواس و صداقت،به شما میگوید که خود او در کجا ناظر واقعه بوده و چه احساسی داشته است؟و اگر شما در گذرگاه اصلی شهر غزنة امروز هم سخن بیهقی را به یاد بیاورید،از میان عبارات او حسنک وزیر را میبینید که افسرده و فرسوده،اما آرام به بارگاه مسعودیاش میبرند تا«کیفر خدمات»گذشتهء خود را ببیند،و در غم او صدای شیون«نیشابوریان»را میشنوید."