خلاصة:
نوشته حاضر که دربرگیرنده یافتههای بخشی از یک طرح تحقیقاتی است،بر آن است تا با عنایت به گسترش روزافزون توجه مراکز عالی آموزشی و پژوهشی دنیا به موضوعات و دورههای میانرشتهای،به بررسی اجمالی مبانی نظری این رویکرد بپردازد.در این بررسی تلاش میشود که ابتدا تلقی و تعاریف گوناگونی که از میانرشتهای صورت گرفته است معرفی شده و مرزهای آنها حتی الامکان مشخص شود و سپس مدلها و قالبهای گوناگون عملی که عهدهدار اجرا و انجام چنین رویکردی است مورد تحلیل و مطالعه قرار گیرد.مسائل و پرسشهای این نوشته سعی در پاسخگوی به آن دارد که:
1)میانرشتهای در مقایسه با مفاهیم مشابه چگونه تعریف و تبیین میشود؟
2)ضرورتهای توجه به رویکرد میانرشتهای در آموزش و پژوهش کدامند؟
3)رویکرد میانرشتهای در چه مدلها و قالبهایی اجرا میشود یا قابلیت اجرا دارد؟
ملخص الجهاز:
"از همین رو این پیشفرض در مورد تدریس گروهی نیز کاملا صادق است و تدریس گروهی در رویکرد میانرشتهای مستلزم همکاری نزدیک متخصصین در فهم نظرات یکدیگر و تلفیق و یکپارچگی سرفصل دروس میباشد بنابراین تدریس یک موضوع مثلا"زبان و تفکر"توسط گروهی از مدرسین با تخصصهای مختلف(به عنوان مثال:روان شناسی،فلسفه،زبانشناسی،هوش مصنوعی)براساس نظر تخصصی خود و سرفصل خاص خود به معنای تدریس گروهی محسوب نمیشود.
گاهی اوقات تخصصگرایی مفرط به مسائل ناچیز منتهی میشود که نهتنها محقق دید کلی پژوهشی را از دست میدهد بلکه حتی نمیتواند توضیح دهد ارزش کارش چیست و اصلا چه نیازی به انجام چنین پژوهشی است؟این امر به مفهوم تمایز بین علوم نظری و کاربردی نیست بلکه به هدف اصلی یک تحقیق مربوط میشود،به عنوان مثال،آیا پژوهش مورد نظر تأثیری بر پیشرفت علمی بطور عام دارد؟آیا باعث رشد درک زیبا شناختی میشود؟آیا باعث درک بیشتر اوضاع انسانی و یا فهم بهتر اوضاع اجتماعی و مادی میشود؟ به هر روی تأکید فراوان بر تخصصگرایی و پرداختن به موضوعات ریز و ناچیز،به بحران عمومی در نظام آموزشی و پژوهشی دانشگاهها تبدیل شده است و این روند تا حدودی به بیگانگی میان دانشگاهها و جامعه نیز منجر شده است.
اما دسته دیگر از مسائل تخصصگرایی به ناتوانی ساختار آموزشی آن برای پاسخگویی به بعضی از نیازها و مشکلات عصر حاضر میباشد که شاید بهتر باشد این نوع مشکلات رشتههای تخصصی را که منبعث از ماهیت رشتههای تخصصی نیستند،تحت عنوان مزیتهای روکیرد میانرشتهای بررسی گردند."