ملخص الجهاز:
"اعتراض به دانای کلی که خود ما را نوشته و شیرینی خواب صبحگاهان را و بارش باران شبهای تنهاییمان را و انعکاس نور اتومبیلها را در کف خیس جادهها و بغض زورگویی پسر صاحبخانه را در نگاهمان خلق کرده،پشت همهی اینها،عاشقم و خیال میکنم این تناقض،این عشق و اعتراض همزمان،این دو انتهای محور بودن در کنار هم،برقیست در نوشتهی نویسندهها که ورق میخورد.
در نوشتن بهتر از هرچیزی میشود به ناملایمات اعتراض کرد و اگر پرسیدند که چه فایدهای دارد؟لب ورچید و دست در جیب سوت زد!لا اقل اینکه آدمهای معترض وقتی هممسلک پیدا میکنند،لذت میبرند.
طبیب نگاههایش را که از پلکهای زن برداشت،خیره ماند به چشمهای مرد: «دیر است.
گورکن با بیل خاک را ریخت روی سنگها،مرد فکر کرد چشمهای آبی با این مژههای تاب داده شدهی بلند چقدر زیباست.
گلها را گذاشتند روی گور،چشمهای آبی از میان چادرهای سیاه پیدا شد.
روبان مشکی را رها کرد توی باد و راه افتاد پی چشمهای آبی."