ملخص الجهاز:
"مگر تهاجم فرهنگ غربی در طول 20 سال آخر سلطنت محمد رضا شاه نبود که هرچه بیشتر فرهنگ ایرانی و اسلامی را قدرت بخشید و به غنای فرهنگی جامعه ما افزود؟ اما وقتی بخواهیم فرهنگ یک جامعه را نابود یا ضعیف کنیم،لازمهاش این است که عوامل فرهنگساز و یا عناصر مولد فرهنگ و آنها که از فرهنگ مهاجم برای تقویت و غنای فرهنگ داخلی بهره میگیرند،از صحنه خارج شوند و میدان به دست تازهکارها،خامطبعها، بیتجربهها،زودباورها،مقامپرستها و عافیت طلبها،بیمسلکها و احیانا مغرضها،مزدورها و عوامل نفوذی دشمن بیافتد.
البته در پای آن نامه که«ما نویسندهایم» عنوانش را تشکیل میداد،خیلیها(134 نفر) امضاء کرده بودند که بعضا هیچ وجه اشتراکی با هم نداشتند(از دیدگاههای مختلف منجمله فکر و عقیدتی)،ولی آنچه میشد به عنوان (به تصویر صفحه مراجعه شود) شادروان دکتر عباس زریابخوئی دلیل اصلی وجود امضای همگی در نظر گرفت، دل پرخود هر 134 نفر از نحوه برخورد ممیزان وزارت ارشاد با اهل قلم بود و بس.
»(همان) بهر حال چیزی که باعث شد استاد زریاب خوئی توانش را از دست بدهد و زخم روحی مهلکی که بر وی وارد آمده بود،به وادی خاموشی بکشاندش،در وهلهء اول سوء استفاده دشمنان ایران و اسلام از امضای او و بعضی دیگر از عناصر خوشنام در پای ورقه«ما نویسندهایم»بود(که البته تقصیر اصلی این کار به عهده ممیزان وزارت ارشاد قرار داشت.
شاید ایشان هرگز از خود نپرسیده بود که عامل اصلی هلاکت آن «فرهیخته فرزانه»کیست؟ولی ما تردید نداریم که در همان وزارت ارشاد چنان بلائی بر سر این «ستاره آسمان ادب»آوردند که او را وادار به امضای نامه«ما نویسندهایم»کردند و بعد هم با انجام آن مصاحبه کذائی چنان دلش را به درد آوردند که دو ماه و اندی بیشتر زنده نماند."