ملخص الجهاز:
"آری روح انسانی بویژه روح کودک،سپرها،ترمزها و دستگاههای خنثیکنندهء ضربهء ویژهء خود را دارد که مانند یک سیستم پیچیده ولی منظم از تکانهای شدید و ناهنگام پیشگیری میکند زمانیکه هنوز در کلاس مقدماتی بودم برای نسختین بار به تئاتر رفتم تأثیری که با خود از تماشاخانه به بیرون آوردم مهیب بود و توصیفناپذیر.
مرا با رنگی چون گچ سفید-گریگوری بعدا اینرا برای فانی سولوموفنا تعریف کرده بود-جلوی پرده نشسته بودم و یک شادمانی تحملناپذیر آزارم میداد.
تشکیل کنسرت از اینقرار بود که در پایان ساعت درس،هنگامیکه معلم داشت از در کلاس بیرون میرفت همه شروع کردند یکصدا فریاد کشیدن،البته با دهانهای بسته،تا صاحب صدا شناخته نشود.
گناه من چیست؟اینکه بسود انسان توهینشدهای که نه نزدیک بمن است و نه از او خوشم میید،شدیدا وارد عمل شدهام؟اینکه زیاد به همبستگی شاگردان کلاس اعتماد کرده بودم؟من هنگامیکه راه خانه را پیش گرفته بودم حوصله این نوع تعمیمها و نتیجهگیریها را نداشتم.
در تابستان که فانی سولوموفنا برای گذراندن تعطیلات به یانوکا آدمه بود دربارهء من گفت:«او بشنیدن این سخن،کبود شد،بطوریکه من ترس برم داشت.
او با صدای گرفته سخنرانی کوتاه ولی سختگیرانهای کرد،تهدید باخراج نمود و بعنوان جریمه اعلان کرد:ژابلونوسکی 24 ساعت حبس نمره 3 در انضباط،من 24 ساعت حبس،سومی دوازده ساعت این دومین سنگ راه آموزش من بود.
ویلهلم دست یکایک ما را فشرد و گفت: «شما اینجا هستید؟»«کا»که از همه ما مسنتر بود و انگشتری در انگشت کوچک داشت،بدون اینکه خجالت بکشد،مسئول کلاس را دعوت کرد که با ما آبجو بخورد."