ملخص الجهاز:
"در آنها هست،اما دخترها،بعد از آنکه چند دفعه دربارهشان اندیشیدم، از نظرم محو شدند و نتوانستم آنها را به ذهنم فراخوانم و بالاخره همگی محو شدند و یکسان شدند و من از اندیشه همه آنها دست کشیدم اما دعاهایم را میخواندم و اغلب شبها به جان و دستهاش که قبل از حمله اکتبر بنا بود مرخص شوند دعا میکردم.
چند ماه بعد در مریضخانه شهر میلان به دیدنم آمد،خیلی دلخور بود که هنوز عروسی نکردهام،و میدانستم که خیلی ناراحت خواهد شد اگر بداند که هرگز خیال ندارم ازدواج کنم.
ط. (به تصویر صفحه مراجعه شود) حکایت ساده داشت پرتقال میخورد و به آرامی هستهها را بیرون پرت میکرد.
همه روزنامهها در آندالوزیا ستونهای مخصوصی را درباره مرک او که چند روز بود انتظارش میرفت،اختصاص داده بودند.
گاو بازها از مرک او تسکین یافته بودند چون او همیشه در میدان کارهایی میکرد که فقط بعضی وقتها از دست اینها بر میآمد."