ملخص الجهاز:
"آیا پیکرهی نوین اشعار ما را رابطی بیش نیست،همچنین نه تقلیدی بیشتر،یا در آن نیروی ایجادی بکار رفته؟آیا ساختمانیست که رو به کمال خود میرود یا آغاز میکند؟ در صورت نخست-چه چیز آن را نقیصهدار میسازد؟من از خود بارها این را میپرسم:آیا شکل؟آیا طرز کار؟آیا معنی؟آیا تصور این نقیصه،مبهم و حاصل از پیوستگی با سنتهای پوسیده در ادبیات نیست؟ میزانی که با آن سنجیده میشود از روی دقت شناخته شده؟ در صورت دوم-اگر آغاز میکند و باز میکوشد که آن را با کمال خود پیوسته دارد،آیا نمونهای از این کمال را میشناسد؟خود را با کدام روشی میسنجد که در جهان هنر وجود دارد،تا جلوهی آنرا بگیرد؟ در صورتی که نمیسنجد و نباید بسنجد،بیهیچ تشویق،از آنجا که عادت من است بهر کس که این حرف را در پیش روی من به زبان بیاورد خواهم گفت:«نمیسنجد و روزی هم نخواهد آمد که بسنجد»اما کی انکار میکند که پیکر هنرهای دنیایی در زیر جلوهی زیورهای تازه نمیدرخشد؟ زیرا ما در برابر فکرهای گوناگون زمان خود و زادهی تکاملهای زیاد و پیدرپی بسر میبریم.
آیا نه هرکس راه خود را میرود؟آیا این روشنی که در کمال قناعت و قبول با دست دیگران راه ما را پیش پای ما میگذارد برای هنر ما زیانآور نیست؟و به عکس آنچه مشکل بدست میآید مشکل از دست بیرون نمیرود؟همچنین عمیقتر شناخته نمیشود؟ولی این فکری نیست که ابتکار شده و نه آن چیزی است که گریبان ما را به سبب خودخواهی که داریم از دست دیگران خلاص کند."