خلاصة:
تلقی ابزاری از رسانه،گونهای از تقلیل ماهیت رسانه است و این تلقی خود یکی از مناسباتی است که رسانه خود در ذات خود به ما القا میکند.رسانه به ما هو رسانه در انکشاف و ظهور خود،ماهیت خود را چونان فراگیر و مسلط مینماید.قدرت پنهان در ذات رسانه در نسبتی تام و تمام با ماهیت تکنولوژی است و به واقع این قدرت را از ماهیت تکنولوژی اخذ میکند.بسیار ساده انگارانه خواهد بود که ماهیت رسانه را به شأن اطلاعرسانی فرو بکاهیم.نسبتی که ما با این لوازم پیچیده برقرار میکنیم بسیار پیچیدهتر و عمیقتر از نسبتی است که با دیگر اثات منزلمان داریم.رسانهای مانند رادیو و تلویزیون از طلوع صبح به همراه وسایل نقلیهء عمومی و محل کار تا آخر شب در کنار سایر رسانهها مانند اینترنت و روزنامه دائما به استقبالمان میآیند.حضور رسانه حتی زمانی که ظاهرا هیچ ردپایی نیست در خلوتترین اوقات زندگی ما پرقدرت ادامه دارد.ما در اندیشه و ذهن خود رسانهای میاندیشیم.هجوم اطلاعات در ذهنمان ما را به رسانهای متحرک مبدل نموده است.در همین نگاه سطحی و ظاهری نیز میتوان تسلط و فراگیری رسانه را یافت،اما نسبت عمیق رسانه با انسان را نه در این ظواهر که میباید در جایی دیگر جست.
انسان امروز محصول رسانه است.این،آن نسبت عمیقی است که در عین تلخی و تندی ناگزیر از قبول آنایم.رسانه همهء مناسبات انسانی را شکل و سامانی خاص میدهد.مناسبات انسان با دنیای پیرامون خود زیر سلطهء رسانه به گونهای خاص سامان مییابد.فهم این سامان به ما در فهم رسانه یاری میرساند.تغییر مناسبات،عالمی را پدید میآورد که به تعبیر بودریار انسان را به وانموده بدل میسازد.انسان رسانهای انسانی وانموده است.انسان رسانهای فاقد معنا،علائمی از معنویت را در خود به ظهور میرساند چندانکه دیگر نمیتوان مرز حقیقت و ناحقیقت را به وضوح دید.فهم مناسبات انسانی در ساحت رسانه نیازمند فهم عمیق فلسفی و انتقادی به رسانه و ذات و حقیقت رسانه دارد.به نظر نگارنده عالم رسانه امکان حضور انسان امروز را در عوالم دیگر از او میگیرد،به گونهای که شاهد سلطهء عالم رسانهای هستیم.انقلاب اسلامی، انقلاب در عوالم انسانی است که امکان حضور بشر امروز را در عوالم دیگر غیر از عالم رسانهای را ایجاد کرده است.انقلاب اسلامی به نوعی انقلاب ضد استعماری و ضد استبداد رسانهای است.این مقاله با نگاهی ماهیت کاو به ذات رسانه و انقلاب اسلامی به دنبال نسبتشناسی این دو است.
ملخص الجهاز:
"نزد پوزیتیویستها،هیچ متفکری را نمیتوان در جهان غربی و عالم اسلامی یافت که به نحوی تقرر علمی در ذات الهی دارد و اعیان خارجی تجلیات نور وجود بر آن اعیان ثابته است پس هر پدیدهای در ذات خود حامل این انکشاف و بلکه عین فتوح و ظهور است و این ظهور و انکشاف چونان رازی خود را به دیدار میآورد و پدیدار نیز خود ظهور و انکشاف رازی است که دامن میگستراند و با دیگر پدیدهها، که آنها نیز خود در عین ظهور و انکشاف هستند،همسخنی مییابد.
البته کیست ه نداند هر پدیدهای شأن ابزاری دارد و میتوان در نسبت با انسان او را به کار گرفت،اما این شأن ابزاری، ما را به حقیقت پدیده راه نمیدهد و دیگر آنکه حتی ابزاری بودن پدیده نیز هنوز خود محل تأمل است ابزار در حقیقت خود چیست؟چه چیز ابزار را ابزار میسازد؟پس چنانکه میبینیم نگاه ابزاری به رسانه و هر پدیده تکنولوژیک ما را از دو سو به غفلت از حقیقت وامیدارد.
از سوی دیگر انسانمداری خود حقیقت انسان را نیز به غفلت میسپارد،چرا که انسان صرفا سوژهای دانسته میشود که در معنادهی به اشیاء خود نیز معنا مییابد و چون این نسبت به هر دلیلی حذف یا به کناری گذاشته شود معنای سوژه نیز از میان میرود.
میگویم"امکان"چرا که تحقق آن در عصر رسانهها نیز امکان دارد اما انسان رسانهای در ذیل عالم رسانه است که چنین تجربهای را نیز برای خود ایجاد میکند.
اصل رضایتمداری بدین معنا نیست که در رسانهای مانند تلویزیون همیشه باید برنامههای جذاب و غیر تکراری پخش شود بلکه این رسانه است که رضایت و جذابیت را برای مخاطب خود تعریف میکند و معنا میدهد."