ملخص الجهاز:
"دو شعر از فرزانه خجندی (تاجیکستان) (به تصویر صفحه مراجعه شود) نینواز راه بازار کجاست؟ من بسی میخواهم از چشمی مهربانی بخرم.
من بسی میخواهم از پیرهنی داشته باشد روحم از حریر شادی.
تاجری هست که از شهر تمناهایم میآرد رنگ منیر شادی.
لیک هیهات در این بازار،بازار خجند چهرهها ترش و سخنها تندند، قند تبریز دلم میخواهد.
چشم نادیده به جز رنگ قباحت بگشا به جمال حق بین.
راه بازار کجاست.
راه بازار کجاست.
نینوازیست در آنجا که دلم را به صدا میخواند به کلاهش که پر از یک درمیهاست، گوهر اشک بمانم،بروم.
به آغوش عفیفت میگریزم از این تشویشهای اجتماعی.
چو نبود رنگ و بوی کبریایی.
چه جای رنگ و بوی کیمیایی.
بخند ای حرفهایت پیچ در پیچ، به من بر سادگی و یک قبایی.
بخند ای در طلسم خود گرفتار به معصمومی فکر ابتدایی.
بیا مضمون نورانی خورشید، فرایم بر از این بیمحتوایی."