ملخص الجهاز:
"چهار شعر از آهو آلآقا 1 گم شده بودم پیش از آخرین زلزله حالا چه فرق میکند؟ هیچچیز،سر جایش نیست!
2 از بوسههای سنگ و آب عکس گرفتم پایین،میان دشت آفتاب،زمین را میبوسید.
3 کودک که بود به باران نگاه میکرد بعدها خلبان شد پیشتر این را نمیدانست سپس فهمید.
4 دو پروانه که در باغی متروک از پشت گلهای خشکیده برای هم بوسه فرستادند راز تو را فاش کردند تو همهی بوسهها را میبینی."