ملخص الجهاز:
"تهی نمیدانم اگر در انتهای یک شب تنها ز راهی دور برگردم و این کولی-که نامش را تو"دل"کردی بدست مرگ بسپارم تهی خواهی شد از من چون شراب کهنه از مینا؟ نمیدانم نمیدانم بدون من چه خواهی کرد خدایا!با تو هستم،با تو هستم من تو هم گمنام خواهی مرد؟ تهران-بمن 1347 تورج رهنما سر مرد روسی هر لحظه بیشتر روی سینه خم میشد.
صاحب هتل مدتی او را با نگاه تعقیب نمود و تعجب کرد از اینکه ناشناس بجای رفتن به قهوهخانه پلههائی را که به دریاچه منتهی میشد در پیش گرفت.
ناشناس شلوار،کلاه و بالاپوشی را که از مردم گرفته بود با دقت جمع کرده،کنار ساحل گذاشته و خود را بدست همان آبی سپرده بود که او را از آن بیرون آورده بودند.
صورت مجلسی راجع به این حادثه تنظیم شد و از آنجائیکه کسی اسم ناشناس را نمیدانست روی قبرش صلیب کمارزشی قرار دادند،از همان صلیبهای کوچکی که از آنها امروز تمام اروپا پر است."