نفثة المصدور من المتفرقات

"آتش سرکش حسدورزی و کینه‌توزی و سخن‌چینی و زهر پراگنی و دروغ‌سازی و تهمت‌ پردازی،از هر سو،شعله میکشید و فضای هوا را بدودودم‌ خفقان‌آور خود انباشته و آلوده و تیره و تار داشت. چندتن‌ نالایق بی‌هنر و کربز چاره‌گر،که جز فرومایگی و تنگ‌نظری‌ سرمایه‌ای نداشتند،بر دلیری آزاده و بیباک و مبارزی وارسته‌ و چالاک که میخواست،در میدان زورآزمائی و هنرنمائی،تنها به نیروی پاک خرد قوی و ذوق مسستوی و منش اعلا و هنر والای خود جلوه کند،چنان عرصه فراخ زندگی را سخت و تنگ‌ تنگ ساختند که وی ناگزیر شد رخت دل سودائی را بگوشهء تنهائی بکشاند و تن خسته و جان شکسته را از ورطهء هلاک‌ برهاند و برخلاف قول شیخ اجل،جای«هنرمندان»،را به‌ «بی‌هنران»بسپارد."