ملخص الجهاز:
"حالت* سربلندی در سوددهی است کشاورزی،درختی بارور دید، سراسر،میوههایش را فرو چید.
درخت،آنگاه شادی کرد بسیار، که دهقان بیبرش کرد و سبکبار.
بگفتا،از غم و تشویش رستم، که شد آخر،تهی از میوه،دستم.
بدوشم،میوه چون،باری گران بود، برومندی مرا،آسیب جان بود.
هر آن رهرو،که بگذشت از بر من، برم را دید و نگذشت از سر من.
سرم را کوفت سنگ و پیکرم خست، بهر شاخی که دست انداخت،بشکست.
تکانم داد و لرزانید جانم، که بهرش،میوهء چندی،فشانم.
اگر بیبار بودم،چون سپیدار، نمیدیدم ز خلق،اینگونه آزار.
از آن،با خار کس کاری ندارد، که چون گل،رنگ و رخساری ندارد.
بمحنت بودم و تلخی کشیدم، جز این،از میوهء شیرین چه دیدم؟ درختی دیگرش گفتا:که ای یار: خدا را شکر کن،وین شکوه بگذار.
ترا گر عزت است و افتخاری، ز بهر حاصل است و برگ و باری.
بخوان نعمتت،دل را نیاز است، که دست هر کسی،سویت دراز است.
کسی،در پیش مردم سربلند است، که هر کس،از وجودش بهرهمند است."