ملخص الجهاز:
فیلسوفان اجتماعی مغرب زمین در فاصلهء سیصد سال اخیر،دهها نظریهء اجتماعی به درون مسیر پر تلاطم حیات اجتماعی انسانها فروریختند،درحالیکه در عمل،خود به کمترین اجزاء نظریههای مزبور وفادار نماندند و در حقیقت، هم نظریههایشان محدود نگر،ناقص،نارسا و ناکار آمد بود و هم در برخورد با واقعیتهای عمل اجتماعی،بیصبرانه به تغییر پیاپی نظریههایشان تن دردادند،به امید آنکه شاید با درانداختن یک نظریه جدید همچون مهرهای بر صفحهء شطرنج،بازی حیات و زندگی را به پیش برند!این دور باطل،کا را به جایی رسانده است که در سالهای اخیر، نظریهسازی در تمامی ابعاد وجودی و هویتی و رفتاری انسان و جامعه،به سان فعالیتی حرفه ای برای پارهای متفکران درآمده که اساسا رشتهء تعهد و وفاداری عملی به نظریههای خود را از گردن وانهاده اند و دیگر دغدغهای درباره اینکه نظریههای ابداعی مزبور،بر سرانسان و حیات اجتماعی او به چه میآورد،ندارند!