خلاصة:
موضوع مورد بحث این مقاله و شالودههای زیست شناختی زبان است.نویسنده
پیشنهاد میکند که جهت دستیابی به این ویژگیها میتوانیم به دو شیوه عمل کنیم(الف)
میتوانیم نخست به اطلاعات مربوط به مغز انسان دست یافته و بعد به کمک آنها به
شالوده زیستی زبان پی بریم، یا، (ب)میتوانیم نخست زبان را به طور کامل مطالعه کرده
و یافتههای خود را در راستای کشف عملکرد مغز به کار بندیم.سپس، نویسنده بیان
میدارد که هر دو شیوه مفید تشخیص داده شدهاند، لذا برای ایجاد تلفیق بین این دو
شیوه، میتوانیم کنشهای زبانی افرادی را که دچار ضایعات مغزی شدهاند، مورد مطالعه
قرار دهیم.
ملخص الجهاز:
"چگونه مغز انسان امکان فراگیری زبانهایی مانند ترکی، انگلیسی یا روسی را میآفریند؟آیا چیزی جدید یا منحصر بفرد در مغز انسان وجود دارد؟پس مغز سگ یا میمون چه کمبودی دارد که آن را از درک جملات زبان طبیعی باز میدارد؟پژوهش در زمینه یافتن پاسخ برای این قبیل پرسشها ممکن است به دو سو گرایش یابد:امکان دارد نخست پیرامون اطلاعات موجود درباره مغز انسان تحقیق کرده و بعد آنها را در مطالعات زبانی به کار بندیم.
از این رو، میتوان به طور آزمایشی درباره موردی چنین خاص گفت: ضایعه رشتههای عصبی موجود بین مراکز دریافت بینایی و شنوایی(یعنی مراکز مربوط به بینایی و شنوایی)را قطع کرده است، بنابراین دادههای شنوایی(واژهها)دیگر توان هماهنگی با اطلاعات بینایی(اشیاء)را نمییابند، که به نوبه خود یادگیری واژههای جدید را برای بیمار ممکن میسازد.
این سؤال مطرح میشود که، آیا حقیقت دارد وی دیگر توان تشخیص اسامی اشیا را ندارد؟اگر بیمار ما از ذکر اسامی اشیایی که به وی نشان داده میشود، ناتوان باشد، آیا میتوان به ماهیت این ناتوانی پیبرد؟آیا شواهدی موجود است که ناهماهنگی قدرت بینایی و شنوایی را تأیید نماید؟یا اینکه ارتباط اولیه بین الگوهای بینایی و شنوایی خاص از بین رفته و از هم پاشیده است؟در اغلب موارد متوجه خواهیم شد که اگر بیمار قدرت تفکر خود را از دست ندهد، قادر خواهد بود اسامی پزشکان بیمارستان و معنی واژههای جدید را یاد بگیرد."