شعر - مجلة رشد آموزش زبان و ادب فارسی الأدب والفن

"جمال دوست به یاد روی ماهت،ماه را کردم جواب امشب‌ فکندی از لهیب هجر،بر جان،التهاب امشب‌ شکیبایی ز کف بردی،گرفتی اختیار از دل‌ ربودی از سرم آرامش و از دیده خواب امشب‌ چه سری در لقای دوست می‌باشد که اینگونه‌ ز سر برده است یکسر،جذبهء او صبر و تاب امشب‌ در این اندیشه بودم کز در آمد شاد و ناگاهان‌ فرو بارید بر من رحمتش همچون سحاب امشب‌ ز مشرق سر برآورد صبحدم خورشید جانپرور خلاف شیوه از مغرب برآمد آفتاب امشب‌ جمال دوست کی سودا کنم؟؟؟ملکت دنیا که تندیس دلاویزش شده در سینه قاب امشب‌ بگو با مدعی نیرنگ و تزویر و ریا،بس کن‌ چرا از چهرهء خود بر نمی‌داری؟؟؟امشب‌ کویر زندگی در جستجوی؟؟؟کردم‌ نیدم؟؟؟کاوش بیشتر؟؟؟امشب‌ دلم از؟؟؟چرخ حیله‌گر؟؟؟شد کنم؟؟؟اشک دیده هر سو؟؟؟امشب‌ نجات اندر صداقت هست«فرزین»این؟؟؟بشنو که؟؟؟این کلام نغز را من در؟؟؟امشب عبد الحسین فرزین؟؟؟جند (به تصویر صفحه مراجعه شود) حادثه از خم کوچه که بگذری و از پرچین نور آنجا،کودکی من خفته‌ست در بستری از آیینه و سنگ با یک سبد آرزو که در بغل گرفته است و قلب کوچکش از حادثه‌ای نامنتظر در ضربان است علیرضا نیر آبادی دانشجوی ادبیات فارسی تربیت معلم تهران بوی بهشت به تو می؟؟؟ که به یک باغ تعلق داری پر از بوی بهشتی در تکاپوی؟؟؟ زندگی را به تو مدیونست به تو می‌اندیشم که به آواز بلند ؟؟؟ به؟؟؟ فتح الله فروغی ؟؟؟قدس 07 بی تو در من، هوای رفتن نیست من چرا ناتوانم از گفتن؟ -از سرودن، -شکفتن، -از رفتن؟ *** مانده‌ام سالهاست، -سرد و خموش سنگ خارا شده‌ست، -سینهء من."