ملخص الجهاز:
"لبخندی زد:کلیدی بمن داد و گفت: -این کلید اطاق منه،هروقت جا نداشتی بیا اینجا بخواب،من از امشب دیگه هیچکس را با خودم بخونه نمیآرم...
راستی،شما خیال میکنید کبری فاحشه است یا...
اشباح زمانه گذشته، افسانه روزهای رفته، چون چلچلهای بآشیانه، یا همچو کبوتری بخانه، چون یاد طون چو بوی مادر، ای خاطره گذشته باز آی.
بازآی امید زندگانی سرده ز سرود کامرانی، بر خاطر و روح دردمندم انباشته ز آه و رنج و حسرت ای خاطره گذشته بازآی *** بالاتری از این سرای خاکی، آنجا که غنوده روشنائی، در لطف و صفا و مهر و پاکی در وجد و نشاط آشنائی برتر،برتر ز فرق گیتی برخیز خیال بالدارم، برتر ز کبود آسمانها، آنجا که مه پریده رنگم در پشت صنوبری است پنهان، آنجا که شهاب نور ریزد بر جنگل کاج سربدامان، آنجا که نهاده پای بر عرش، آزاده وارهیده از بند، آنجا که دلشکستهای را، در کوثر اشک مهر شویند."