ملخص الجهاز:
"میخواهم بپرسم،واژهی من که"آزادی"ست با"عدل"شما چه تفاوتی دارد؟ آیا"عدل"را هم قسمت میکنید؟ *** سرباز در جبههی"جنوب"بود و من به"شمال"میرفتم تا در مجلس ترحیم مادرم شرکت کنم.
وقتی به مادرم میاندیشیدم به یاد"اشکور"میافتادم: به یاد روزهای"فقر"، "بیماری"، "سرما" برف قلهها را تسخیر میکرد و من میگفتم،پیشروی آغاز خواهد شد.
میگفت،"تسخیر"و"پیشروی" از واژههای جنگ است، برای برف باید"بارش"به کار برد.
*** سرباز در جبههی جنوب -پشت خمپاره انداز- ایستاده بود.
سرباز تب داشت و هر شش ساعت یکبار -به جای کپسول"آنتی بیوتیک"- یک گلولهی خمپاره میخورد؛ و فکر میکرد تبش قطع خواهد شد.
*** در جبههی اداری-اما-وضع فرق میکرد.
*** آدمی را میشناسم که"سی سال" به اداره رفته است.
آدمی را میشناسم که"هفت سال" به اداره رفته است.
در جبههی اداری کارمندی را دیدم که کلاه از سر برداشته بود و به دنبال"عرقچین"میگشت."