ملخص الجهاز:
"باید پیوسته برای این هدف هستی انسان تلاش کرد،اما ندرتا"میتوان پیش از میانسال شدن یعنی زمان بحران شخصی خود یونگ و زمانی که وی به حل و رفع بحران خویش پرداخت بدان دست یافت.
بدین ترتیب،میبینم میانسالگی مرحله بسیار دشواری از رشد بشر برای حصول سلامت روانی است،همانگونه که در زندگی خود یونگ نیز چنین بود.
یونگ بهنگام تجربه دردناک بحران خویش و همچنین دوسوم از بیمارانش که در این مرحله از زندگی،دقیقا"همین وضعیت را داشتند این پرسش را مطرح کرد که:مگر در این نقطه میانی زندگی چه پیش میآید؟چرا هنگامیکه سرانجام موفقیت از راه میرسد دچار یأس،بدبختی،و احساس ناچیزی میشویم؟یونگ به بیماران خود گوش فراداد و آنان یکی پس از دیگری یک چیز را گفتند،و آن عبارت بود از آنکه:ماجراجویی،هیجان،و اشتیاق از زندگیشان رخت بربسته است.
هرچند این امر بطور پراکنده در نوشته هایش یافت میشود،اگر آنها را گرد هم بیاوریم،البته نه یک تصویر عکسگونه،اما تصویری چون نقاشی امپرسیونیستی از شخصیت فردیتیافته بدست خواهیم آورده باید بخاطر داشت که این ویژگیها،استنتاج من از نظام یونگ بوده است و او خود آنها را بصراحت بیان نداشته است.
به"ناخودآگاه"خویش امکان بیان بخشیدهاند،بطوریکه به آن وجه از طبیعت خود که پیش از این سرکوب ساخته بودند،هشیارنده در نتیجه، اشخاص فردیتیافته به مراحل عالی"خودشناسی"رسیدهاند و خویشتن را خواه از لحاظ خودآگاه و خواه از نظر ناخودآگاه میشناسند.
بطور کلی چنین افرادی از خصوصیت"پذیرش و شکیبایی نسبت به طبیعت بشری"برخوردارنده چون اشخاص فردیتیافته به ناخودآگاهی جمعی(که مخزن تمامی تجربههای بشر است)با نظر باز مینگرند،در مورد وضعیت انسان از هشیاری و شکیبایی بیشتری بهرهمند هستند."