ملخص الجهاز:
"و از کدام بوستان باصفای محبوب، عبور کرده بودی که زبان و کلامت، عطر آیات خدارا داشت؟ ما، فراسوی شط پرخروش عشق، در غمکده حسرت، اسیر در زنجیر بیکسی به انتظارنشسته بودیم، هزار هزار روح تشنه و آشفته بودیم، تا آنکه در «فجر»، چشمهامانبه روی تو باز شد و حیات را فهمیدیم و عزت و ایمان را.
اندک اندک، قندیلهای هزارساله قلبمان در آفتاب روی تو آب میشد و تو نوازشگردلهایمان بودی.
در رکاب تو، مرگ آسان آمد، شهادت، شهد یافت، ایثار، از ورای چشمان نافذتتراوید، تو ندای فطرت انسان بودی، در برفریز و سرمای سهمگین زمستان.
یکی آمد که همه بود.
سادهتر از بهار مثل تلاوت آیههای قیامتبا بعثتی عظیم در پی و ما از خویشپرسیدیم و یاد گرفتیم بگوییم: «توکلت علی الله» پیشانیات، پاسخ سپیدی بود.
قلمرو نگاه تو، دورتر از پیداست و چشمان تو معبدی که ابرها، نمازباران را درآن سجده میکنند این را فرشتهها حتی میدانند که نیمی از تو هنوز، نامکشوف ماندهاست!..."