ملخص الجهاز:
"از خانه بیرون آمدم، با سرعتخودم را به حرم رساندم کنار ضریح شلوغ بود مردم مرا هل میدادند، خودم را به ایوان طلا رساندم رو به قبله نشستم و حضرت معصومه(س) را به پدر و مادرش قسم دادم: - خانم جان، آبرویم در خطر است.
مردم دور او جمع شده بودند و دست و پایش را میبوسیدند عدهای میخواستند برای تبرک لباسهایش را پاره کنند اما ما جلوی آنها را گرفتیم همه میخواستند بدانند چگونه شفا گرفته به دخترک گفتم: - چطور شفا گرفتی؟ - خواب بودم دو خانم آمدند یکی قد بلند و دیگری قد کوتاه خانم قد کوتاه به من گفتخدا شما را شفا داده استبلند شو تو خوب شدهای گفتم نمیتوانم اما او اصرار کرد با حالت گریه دوباره گفتم نمیتوانم بلند شوم خانم قد کوتاه اصرار کرد.
فرح در مسجد بالاسر بود که ناگهان لوستر بزرگ مسجد با صدای مهیبی بر زمین افتاد مامورین با سرعتخود را به آنجا رساندند فکر کردند بمب گذاری شده، فرح و همراهانش در حرم پخش شدند ماموران لوستر را بازرسی کردند و فهمیدند زنجیر آن به مرور زمان پوسیده و زمانی که آنها آمدهاند این زنجیر پاره شده.
زمانی که آقای مطهری ترور شد ایشان را برای خاکسپاری به حرم آوردند آقای بهشتی و چند نفر دیگر از علما هم بودند مسجد را خالی کرده بودیم به حاج عبدالله افسا گفتند مقداری آب یا چای بیاورید.
من چهار پنجسالی است که در کتابخانه مشغول هستم هر روز صبح کنار ضریح زیارتنامه میخوانم و زیارت میکنم چون قلبم درد میکرد و در ازدحام جمعیت اذیت میشدم پیش آقای فقیه رفتم و گفتم: - دکتر گفته باید در محل آرام کار کنم."