ملخص الجهاز:
"بچهها باشنیدن صدای در،گویی که از صبح منتظر چنین لحظهایبودند، با هیجان برای باز کردن در دویدند.
همسرش با رویی گشاده و جامی آببه استقبالش آمد تو گویی خستگی مرداز دیدن این همه میمیتبیشائبهذره ذره از تنش به در میرفت، درمیانسروصدای بچهها که در اطرافشمیدویدند و بازی میکردند، جام آب راجرعه جرعه نوشید.
دم در خانه این گلوله راه گلویش را سد کرد.
مامومین یکی یکی با رسولخداصلی الله علیه وآله دست میدادند و خدا حافظیمیکردند و او همان طور با خود کلنجاربود.
بالاخره به این نتیجه رسید که آخراز همه با رسول خداصلی الله علیه وآله دست دهد حاجتخویش را بیان کند.
با این افکارپس از آخرین نفر، پیش رفت و دستداد اما در همان لحظه، شرم تمام تنش را داغکرد و چیزی بین او وگفتارش سدی پدید آورد.
برای فرار از نگاه مرد به انتهای کوچه نظرانداخت و گوشه دستارش را به بهانه پاککردن عرق روی چهرهاش آورد."