ملخص الجهاز:
"در اثر کار طاقتفرسا،ایون مریض و ناتون شد ناچار فرزندانش را به پرورشگاه عمومی سپرد-جریان ملاقات هفتگی مادر از دلبندش که بعلت نداری از هم جدا شده بودند،بسیار تأثیربرانگیز است و در همین موقع چهارمین طفل بدنیا آمد،کمکم حال مادر خوب میشود-بچهها را از پرورشگاه گرفت و 5 نفری شبها گرد هم میآمدند در این زمان با جوان الجزایری آشنا میشود و باهم زندگی مشترکی را آغاز کرده و دو دختر بنام ملکه و فرید هم از مبروک سوتا بدنیا آورد-ولی پس از مدت کوتاهی مبروک نمیخواست 4 طفلی که ایون از شوهرش داشت قبول کند اما این مادر کسی نبود که اطفال را از خود دور کند،مبروک هم بدون گذاشتن نشانی راهی شد-چون در موقع تولد ملکه و فرید هنوز ازدواج قبلیش پایدار بود بنابراین در سجل اطفال نوشته شده بود«مادر ناشناس»این هم از اصول حقوقی است«مادر ناشناس»؟ولی قانون مدنی است و راهی ندارد و ایون همواره دچار این خطر بود که مبروک بچهها را ببرد و بالاخره هم این ضربت را به او وارد آورد.
» مدت کوتاهی بعد،ایون با جوانی بنام رونه هورتیز آشنا شده و باهم زندگی میکنند،رونه که پدر و مادر خود را نشناخته بود در پرورشگاه بزرگ شده جوانی سر براه و کاری بود اما فقیر و بینوا و هرکاری که بدستش میافتاد انجام میداد و چون بودجه انان کفاف تأمین زندگی و کرایه خانه را نمیداد ناگزیر هرچند صباحی بویرانهای پناه میبردند،منجمله پس از آشنایی با رونه به مزرعه متروکی که نامادری رونه میشناخت رفته و در آنجا سکونت کردند و متوالیا ظرف دوسال دو بچه بنام ینیک و مگالی بدنیا آورد ولی هرچندبار یکمرتبه از محل اسکان انها را اخراج کرده و به محل دیگری پناه میبردند و با این کیفیت کار آنها هم تغییر میکرد بدون آنکه یک روز این مرد و زن از کار سرباز زنند."