ملخص الجهاز:
"اگر فرض بگیریم افرادی مشابه من هستند،احتمالا به این حساب میگذارمش که توانستهام زیباییشناسیای بسازم که آنها کارشان را براساس آن زیباییشناسیای بسازم که آنها کارشان را براساس آن زیباییشناسی خلق کردهاند،به این ترتیب است که کارشان به کار من شبیه میشود.
در حوزهء گرافیکی که به آن تعلق داری،نوعی گلهگشادی موضوعی میبینیم به این معنی که باعث میشود بتوانیم یک پوستر با طراحی فزونی را برای سه سفارش مختلف از پوستر یک کنسرت موسیقی تا طرح روی جلد یک کتاب و حتا آگهی یک نمایشگاه ارائه کنیم.
این وضعیت در منافات با ایده محوری گرافیک نیست؟ اعتقاد دارم طراح گرافیک باید با موضوعش رابطه داشته باشد،برای همین هر وقت سفارش داشتهام با موضوع، سفارشدهنده و حواشیس هر ایدهء اولیهای کلنجار رفتهام.
هیچ وقت فکر کردهای چرا مخاطب این گرافیک عام نیست؟ من مخاطبم را پیشاپیش شناسایی کردهام و برای آنها کار میکنم.
ولی در موسیقی این دستهبندی نیست؛یا باید آنقدر خوب بود که در تالار وحدت کار کرد با این که خلاص و همه چیز تعطیل؛چون نوازندهء سالن مترو و موسیقی متوسط خیابانی نداریم.
در نقاشی هم چنین شکافی هست؛یا باید آنقدر خوب بود تا در بهترین گالریها در کنار گذاشت یا این که کار نکرد!چون گالری متوسط و حتا پایینتر از آن نداریم.
طبیعتا جوانی که پولدار است،لازم نیست کار سفارشی کند،و خوشا به حالش،احتمالا جذب جریانی میشود که چندان بسته به اقتصاد نیست،منتها ممکن است هر لحظه معادلات تغییر کند،کما این که وقتی شرایط اقتصادی نقاشی خوب شد،خیلیها گرافیک را رها کردند و سراغ نقاشی رفتند و بالعکس."