ملخص الجهاز:
"برای استاد خوبمان ضیاء الدین جناب استاد پیرمن بار دگر از خانقه به مدرسه رفتم به پای تو آن آستان مهر که باشد سرای تو پیرانه سر، چو کودک پر شور و شر شدم پویای راه کوی تو با چشم تر شدم در خانقاه ذکر جمیل تو میگذشت خواندند آیهای دو سه مجلس تمام گشت انجام را حدیث چنین میرود مدام اشکی و وعظ و فاتحهای رفت و السلام *** از جای بر شدیم هر یک به راه خویش به سوی دگر شدیم من ماندم و خیال تو-یاد تو-نام تو آن مهربان نگاه تو-سحر کلام تو *** یاد تو بود با من در"باغ پوستی" آنجا که حرف مردمی و مهر و شوق را...
هنوز،خنده همان لب گشای تو اما چراغ دیده همان روشنای تو اما نگاه تو همه پیغام زندگی حرفت،کلام هستی و بر جای ماندگی *** استاد پیرمن این دلشکن حکایت مردن ترا مباد کی میروی ز خاطر کی میروی زیاد.
پروین دولت آبادی"