ملخص الجهاز:
سرکرده،سردار و سرکار صادق کیا استاد زبانهای باستانی ایران سرکرده معنی«سرکرده»و«سرکردگی»در واژه نامههای فارسی چنین داده شده است: «سرکرده:به وزن در پرده،منتخب و برگزیده،محسن تأثیر: در جهان سیم تنان بیحد و سرکرده توئی#روز در سال بسی باشد و نوروز یکی است سنجر کاشی: من و تو سرد و چو ماتم زدگان#سر و سرکردۀ ارباب سخن (بهار عجم و آنندراج) «سرکرده:به فتح کاف،سرگروه و سردار»(غیاث اللغات).
در واژه نامههای کهنتری که در دسترس بود مانند لغت فرس اسدی طوسی، واژه نامۀ فرّخ نامۀ جمالی،صحاح الفرس،معیار جمالی،ادات الفضلا،شرف نامۀ منیری، مؤید الفضلا،کشف اللغات،تحفة الاحباب،فرهنگ میرزا ابراهیم،مدار الافاضل، مجمع الفرس سروری،فرهنگ جهانگیری،برهان قاطع،فرهنگ رشیدی،لغات عالمگیریه،چراغ هدایت و همچنین در مصطلحات الشعرا،شمس اللغات،برهان جامع، انجمن آرای ناصری این واژهها جزو واژههایی که معنی آنها داده شده است به نظر نرسید امّا در مؤیّد الفضلا که در اوایل سدۀ دهم هجری نوشته شده و در برهان قاطع و برهان جامع1«سرکرده»در گزارش معنی«سردور»دیده میشود: «سردور:سرکردۀ جاسوسانی که احوال امرا به پادشاهان نویسند».
جزء دوم آن«کرده»بیگمان به معنی«دسته،گروه،طایفه»است اگرچه به این معنی در واژه نامههای فارسی دیده نشده است.
صورت پهلوی کرده«کرتک» به این معنی در«کرتک خوتای»دیده میشود که جمع آن«کرتک خوتایان»در عربی به«ملوک الطوایف»برگردانده شده و از آن به فارسی راه یافته است.
دربارۀ معنی اصلی و ریشه و ساختمان این واژۀ کهن تا آنجا که نگارنده آگاهی دارد تاکنون گفته نشده بود گمان میشود که جزء نخستین آن«سر»باشد که در سر کرده و سردار هم آمده است و جزء دوم«کار»باشد به معنی«ارتش،ملّت،مردم»که به صورت«کار»و در پهلوی به صورت«کار»بکار رفته است.